ملائکه و ذهن بشر
داوی روشان داوی روشان

 انسانها با شنیدن واژه ملائکه در ذهن خود یک شی نا مرئی را تجسم میکنند،  که گمانا دارای بال های رنگی، چشمان سرخ و سفید و ما فوق سرعت نور در حرکت هستند،  و حتی با قوا خارق العاده خود تا چشم بهم زدن تمام کا ئنات را دگرگون میکنند.  و برای هرشخص سالم و غیره یک ملک مقرر شده تا تمام گزارشات روزانه هر یکی را با مداد های رنگی نبشته و به آسمان هفتم انتقال دهند،  و در روز رستاخیز یا قیامت در صحرای حساب دهی گزارش مختصر از  اعمال نامه را در جلوی هر شخص گذاشته و بواسطه آن نامه ها برای هر فرد قانون جزا تعین کنند،  و از طرف خداوندیکه ما را به  (نار جهنم خالدین فیها) نفرین کرده به آتش دوزخ هدایت کنند.

واژه های از این قبیل مثل ملائکه،  شیاطین (ابلیس) ویا هوران بهشتی در ذهن بشر همیشه در حال ا ستراب جای تاجب ندارد. چون آدم ها در ذات ایشان بیم و وهشت را در وجود خود دارند،  چه فرار از تاریکی ها و چه هم ترس از دوزخ که هزاران اژدهار را خداوند کریم برای بنده گان خود در قفس ها نگهداری میکند،  و تا روز آخرت هم جز آتش چیزی را برای خوردن ندارند.  و منتظر آدم های گنهگار مثل من هستند تا کباب چوپانی  برای ناشتای ایشان شویم.

این وجود نامرعی، چه در دوران قبل از تاریخ (سقراط)  ًخداوند خود با کسی ارتباط نمیگیرد او بواسطه فرشتگان با انسان ها ارتباط برقرار میکندً و چه  امروز در ذهن بشر سوال برانگیز بوده،  که اگر دقیق متوجه شویم خالق اصلی ایشان طبیعت و حرکات اجرام سماوی در شب های تاریک است،  و همچنان انسانها برای اعتکا به کسی در ذهن خود تصویر مختلفی را نقش کرده  تا فراری باشد برای رهائی او از ترس ها و استراب ها که تا امروز ذهن بشر را در محاصره خود قرار داده اند.

در حقیقت وجود تئوری  و آیاتی از این قبیل تاثیرات خود را تا اندازئی در ذهن بشر داشته که به مجرد شنیدن کلمه بنام ابلیس و یا ملائکه خود را مستقیماً در آغوش آنها می اندازیم،  تا از ترسیکه بالای روان ما وارد شده بواسطه قوای مافوق او را دفع کنیم که الله (ج) اشاره میکند در سوره ملائکه آیه 1.ً الحمدلله فاطر السموات والارض جاعل الملائکته رسولاً اولی اجنحته مثنی و ثلاثه و رباع یزیدُ فی الخلق مایشاُ ان الله علی کل شی قدیرً ستایش و نیکو خدا راست که آفرینند آسمانها و زمین است خدایکه فرشتگان را رسولان کرد که صاحبان پر های دوتا دوتا سه تا سه تا و چهار تا چهار تا هستند، و در آفرینش آنجه که میخواهد می افزاید که خداوند بر هر چیز تواناست.

 

واژه ملائیکه (ملک) که در قرآن شریف و یا در دیگر کتب آسمانی و غیر آسمانی  بار ها بیان و به اشکال مختلف از آنها نام برده شده،  این تئوری برای اولین بار از زبان  زردشت بیان شد (628-551 قبل از میلاد)  او اهورا مزدا یا خداوند خرد ویا به تعبیر دیگر خلق کنند بهشت و زمین و اهریمن   را زمانی در ازهان بشر فرو نهاد که در زمین الهه گان مورد پرستش انسان ها بود،  الهگانیکه همه از جنس زن بودند، و  زن در ماقبل تاریخ جای بس بزرگی را داشت که فرهنگ های جهان باستان به انوع مختلف به خدائی زن نگاه و احترام  میکردند، مثل آناهیتا یا ناهید الاهه بود که نگهبانی باد را به عهده داشت ، ارتمیس  ابر بانوی زایش و شکار و افرودت الاهه عشق.

اما خود واژه انجیل ((Engel که ما امروز در زبان لاتین و در فلسفه یونان  با او سرو کار داریم  از کلمه یونانی انگلوس    Angelos یا پیام آور  اخذ شده،  و برای اشخاص استفاده میشود که پیام یکی را برای دیگر انتقال دهد که در انگلیسی انجیل  در هندویزم برهما (Brahma  ویشنو (Vishnu)  و شیوا (Shiva)  و در ائین بودائی  بودهیستواس  (Bodhisattvas) و در زبان خود ما هم فرشته او را یاد میکنیم. در واقع  تمام ادیان چه آنهایکه ادعای  آسمان دارند،  و چه آنهایکه آسمانی نیستند از ملائکه ( مفرد ملک)  یا فرشتگان خالی نیستند، هرکدام به نحوی با ملائکه خود در ارطباط بوده اند، حتی قبل از وجود کتب آسمانی.

 

ولی با گذشت زمان معنی اصلی اش که پیام آور شخص سوم به نفر دوم بود را از دست داده و مرحلیه جدیدی نا مرعی بودن را  به خود میگیرد،  که گویا از آسمان هفتم ما را هدایت میکنند،  عزرائیل وظیفه جان گرفتن ما را دارد،  جبریئل وظیفه اش پیام های زمین را به آسمان میبرد.  میکائیل هم هدایت طوفان و اوقیانوس ها ها را دارد مثل الاهه روم  (نپتون) و اسرافیل هم مسعول صور است تا جهان را ختم سازد.

و ما هم به مجرد شنیدن همچو واژه های فراتر از قدرت،  دیدن و لمس کردن خود را نا دید تسلیم او میکنیم هر عملیکه از انسان سر میزند را آنها کنترول میکنند.

چون ادیان الاهی با نداشتن اشیای نامرعی که از دید بشر خارج است مفهومی جر دست ساخت بشر را ندارند. و تنها چیزیکه میتواند ستون های دین را استوار و محکم سازد، عبارت از آنجه است که انسان ها از دید آنها عاجز اند.  هرگا انسان اشیا را لمس کند طبعاً با او هم صحبت میشود،  هر گاه با شئی هم صحبت شود ترسی از او در وجود انسان باقی نمی ماند و میداند  که دارای چه رنگ و پوست است،  میشود با ایشان هم صحبت شد.  آیا آنها  برای کمک  انسان ها خلق شده اند؟  یا آنها میتوانند از بلا های طبیعی جلوگیری کنند و غیره  که تا امروز انسان نه تنها به به همچو تئوری های پاسخ دقیق نداده است، بلکه کدام نتیجه مثبت و قابل باور که انسان های امروز را وادار به باور به آنها کند را به ارمغان نیاورده اند.

هرچند در کتب آسمانی در جای جای از ایشان یاد شده که گمانا ملائکه با اژدهار های آسمانی جنگیده اند،  مثلاً در انجیل در کتاب یوحنا ویا رویا های او،  سوره 12 ایه 7  میگوید ً در آسمان جنگ شدیدی برپا شد که آسمان پر از اژدهارها  بود حضرت میکائیل درگیر با اژهار بود که در اخیر اژهار که ابلیس بود به زمین افتیدً. ویا  در تورات  کتاب پیدایش سوره 18  ًوقتیکه ابراهیم با سه فرشته که مثل انسان خود را ساخته بودند مواجع میشود و با ابراهیم پیام فرزندار شدن را از هاجر کنیز او بود میدهندً.   ویا در قرآن بار های از وظایف شان خبر دارده شده  سوره المدثر آیه 31 و ما جعلنا اصحاب النار الاملائکته و ما جعلنا عدتهم الا فتنته للذین کفروالیسقین الذین اوتوالکتاب و یزدادالزین آمنو ایمانًا ما دوزخ سازان را از فرشتگان ساختیم و این شماره نوزده را نکردیم مگر برای شوراندن و آزمایش کافران تا آنها را که تورات دادند یقین کنند و مومنان هم به ایمان خود بیفزایند.    و حتی در آئین بودا یما همان عزرائیل است که وظیفه  اش روح گرفتن از آدم هاست، که هرکدام به نحوی مرحله به مرحله وارد زندگی روزمره مردم شده اند.

کتاب های آسمانی هم با اجازه ندادن تفکر به انسان که آنچه می اندیشد فکر کند تمام راه های برون رفت را از آدم ها صلب کردند . چون با نپزیرفتن اشیای نامرعی که در کتاب های آسمانی که  پشت هم آمده اند بیم وهشتیکه انسان را وادار به باور و ترس از مرگ میکند را از وجود انسانها میکاهد.   اگر مرگ است فرار روح از بدن و تبدیل شدن انسان به جسم،  و اگر ترس است چرا ما آدم ها از او میترسیم؟  تمام عواملی بوده که تا امروز ذهن بشر را که خود انسان ها مخترع و سازنده آن هستند را مغشوش کرده.

چون انسان نسبت نداشتن حس و شناسائی  دورتر از دید خود مجبور بوده همیش دنبال دو عامل باشد.

 اول پنا به اشیایکه نمی بیند،  که خود زاینده و به وجود آورنده اجسام نامرعی است که هر انسان بخاطر تکیه به پدیده های که بالا تر از قدرت انسان بوده همیش در عالم نا خود آگاه در اسنای ترس دست خود را برای محکم گرفتن به طرفی گذاشته تا از  دریای طوفانی که یکی  جهان و  دیگر اش مرگ و ترس مرگ است خود  را تسلی،  و تسلیم به مقرررات و اشیای نامرعی کند.

 ویا به گمان دیگر در روز آخرت گرس های آهنی است که در سر ما خواهد خورد و اجسام نامرعی که ملائکه اند با دفتر و  دیوان ایشان نامه ها و گزارشات هروزه ما با خود کار های خود ثبت و در آسمان هفتم گزارش دهی میکنند،  اگر هم خطایئی میشود انسان است که باید جبران کند نه آنکه ما را به همین خاصیت گناه،  ترس، زجر، نارسائی و خطا آفرید.

و وقتی ما به طبیعت نگاه میکنیم که هر ماده بنا به خصوصیاتیکه دارد در روی زمین خلق شده یکی 5 حس دارد که میتواند اجسام متفاوت را در طبیعت حس و یکدیگر را تشخیص دهد،  و دیگر تنها میتوانند بشنوند. پس بنابراین تفاوتیکه در کائنات وجود دارد را کسی که خلق کرده بجود آورده و تغیر در ساختار طبیعت هم کار ساده نیست،  که ما با دستگاه های مدرن خود بتوانیم دستگاه جهان را عوظ کنیم،  تنها کاریکه ما میتوانیم انجام دهیم باز کردن سیا چال هایست  که ما آدم ها را هزار ها سال در جلوی چشمان ما بیم،  وهشت و ناباوری را ایجاد کرده،  و ما را اجازه ورود  در داخل خود نمی دهد را باز کنیم.

 تا در روشنی در سیا چال ها آنهایکه قابل لمس نیستند مثل ملائکه ، روح و مرگ را به خوبی لمس  و راز بقا آنها را برای مردم واضع نمائیم. و تا  زمانی  که انسان از سیاه چال ها عبور نکند و آن معما های که سال ها ذهن بشر را در محاصره خود گرفته را خود نبیند،  حقیقتاٌ ما به جهان یک طور دیگری نگاه خواهیم کرد،  جهانیکه پر از تاریکی ها است. جهانیگه بعد از مرگ در آتش ها هفتگانه خواهیم سوخت و جهانیکه به قول قرآن شریف برای ترس آفریده شده  و رفتن هم در تاریکی ها برای ما کار دشواری خواهد بود. 

و دوم هم نجات یا رستگاری که عبارت از داده های فکری است که هر کس در زندگی با  باور به اشیای  نامرعی  و برای بدست آوردن  جهان بعدی ( جنت الفردوس) تلاش میکند.  که در واقع اساس کتب آسمانی را همین دو پدیده تشکیل میدهد.  مثل تصورات مثل ملائکه یا دوزخ و برزخ است که بتوانند انسان را وادار به شئی کنند که  دید نسبت ترسیکه دارد پناهنده شود،  تا توکلی ایجاد کنند که ما در سایه توکل برای ذهن خود قفس ها را ایجاد کنیم،  و در قفس ها تا که زنده ایم بال بازی کنیم. در صورتیکه  تئوری ملائکه و اشیای نامرعی نه تنها در کتب  آسمانی جای جای ذکر نشده،  بلکه  در گیتا،  اوستا و در فلسفه یونان قدیم جای جای ذکر و نام برده شده، پس فرق بین کتب آسمانی و( الله، یاهوه؛ مسیح ) زردشت، کرشنا و بودا که آسمانی نیستند چیست؟  که یکی از دلایل عمده اش مشکلات درونی  و روانی انسانها را واداشته  تا بالاتر از ذهن خود به اشیای دیگر رجوع کند،  و انسان را وادار کند تا برای رهائی از واهمه ها نشان دادن بیم انسان را در قیدی قرار دهد تا باعث نا برابری ها در جوامع نشود. جون تئوری های از این قبیل خود یک نوع  حاکمیتی  بوده که مردم را وادار به قوانین آن زمان کنند،  و  واژه های ترسناک ملائکه هم زندان های که اگر گنائی از انسان سر میزند در آخرت در روز قیامت  انسان پاسخ گو باشد. و همچنان امید انسان به زندگی بعد از مرگ  که در عصر حجر کار آمد بود،  ولی در عصر حاضر با رُِشد افکار عامه بخصوص در جوامه اروپائی تنها چیزی که در اولویت قرار میگیرد انسان و انسان بودن است،  و دوم هم احترام به قانونی است که دست ساخت خود بشر امروزی است، و هیچ کس هم اجازه پیدا نمیکند  که ادعای پیامبری کند، اگر مارکس هزار سال قبل متولد میشد با تئوری های خود، او هم مثل دیگر پیامبران هم یهود بود و هم نظریه پرداز،  طبعاً ما او را پیامبر آخر زمان یا مسیح میخواندیم، ولی جوامع امروز بخصوص جوامع غرب با رُشد خردیکه در غرب بود مارکس  ویا هیگل تنها اساس گزاران مکتب کمونیزم میشوند نه اینکه او را خداوند یا به قول یهودی ها یاهوه از عرش رهنمائی میکرد.  در گذشته ها اساس گزاران قانون کتاب های آسمانی بودند و کتاب های آسمانی وگفتار از ملائکه باعث نظم در  جامعه میشد. چون انسان های به اندازه امروز  از آگاهی های فکری برخوردار نبودند تا احترام به قانونیکه توسط یک تعداد به نام پیامبران ساخته و برای مردم اعمال میشد را احترام کنند. تنها راهی که وجود داشت نام گزاری قانون بنام خدا، یاهوه، کرشنا، بودا و الله بود،  تنها راهی که وجود داشت تئوری های جنات و برزخ بود، تنها راهی که وجود داشت اشیای نامری مثل ملائکه و آتش جهنم بود تا مردم را در جهان هدایت کند،  در عصری که حتی کاغز برای نوشتن پیدا نمی شد در عصریکه دیسک های کامپیوتری وجود نداشت تا به یک چشم بهم زدن تمام گناهان ما را برّسی و پیدا کند باید پیامبران بیم دهنده میبودند،  تنها چیزیکه در عصر حجر اهمیت داشت چند گفتار فلسفی بود مثل خدا، دوزخ ملائکه و جهنم تا ترسی باشد برای مردم عصر حجر. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


February 17th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي